نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
یادش بخیر از وقتی تاتی تاتی راه رفتن را آموختم تا زمانیکه قدم به مدرسه بگذارم شب های چله و دیدارهای نوروزی چشم به در می دوختم که آقا مصطفی شاگرد پدرم به دیدارمان بیاید...
این جشنواره مثل جشنواره های قبلی هم نقاط قوت داشت و هم ضعف و کاستی، از جمله نقاط مثبت اش؛ در متن این یادداشت به آن می پردازیم.
چند روز پیش ناخواسته متوجه تابلویی در یکی از ورودی های جنوبی شهر خوی با نام «بلوار شهدای ۲۰ بهمن » شدم ماشین را نگهداشتم و دقیق نگریستم آری اشتباه نمیکردم درست دیده بودم بلوار «شهدای ۲۰ بهمن خوی». خلاصه هم مطمئن شدم و هم خدا را شکر کردم یک عکسی هم آماتوری از آن تابلو گرفتم.
عصر دیروز در دکه مطبوعاتی استاد شهریار با «آقای اسدلو» در حال گپوگفتوگو بودم که ناگهان صدای جوانی توجهم را جلب کرد.
چایی دبش لب سوز لب دوز و قند پهلوی پیرزن سر کوچه برقرار است و عزاداران حسینی سالهاست که صبح عاشورا با پیرهنهای مشکی، سر راه خود به مسجد و یا هنگام بیرون آمدن از آن مکان مقدس برای عزاداری محض تبرک هم که شده، سری به بساط پیرزن می زنند و با گفتن قبول بارگاه حضرت حق، استکانی مهمان میشوند.
ما که با تمامی گنده بگ بودنمان، عارمان می آید که کار بکنیم و باید حتما میزی و صندلی ای باشد، برای لمیدنمان و آنگاه نقشه کشیدن و پشت پا زدن و دودوزه بازی کردن و هیچ خدایی را بنده نبودن و وجدان را خوردن و انسانیت را تا جرعه آخر سرکشیدن و ... بگذریم.
تشویق به حرکت پیاده و ایجاد فضاهای پیاده گامی در جهت رسیدن به شهر سالم است که امروزه با توجه به افزایش وسایط نقلیه، فضاهای عمومی شهری و خیابان ها تحت سلطه ی ماشین درآمده و دستیابی به این گونه فضاها دشوار شده است.