نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
چایی دبش لب سوز لب دوز و قند پهلوی پیرزن سر کوچه برقرار است و عزاداران حسینی سالهاست که صبح عاشورا با پیرهنهای مشکی، سر راه خود به مسجد و یا هنگام بیرون آمدن از آن مکان مقدس برای عزاداری محض تبرک هم که شده، سری به بساط پیرزن می زنند و با گفتن قبول بارگاه حضرت حق، استکانی مهمان میشوند. میز زیر سماوری با رومیزی جگری رنگ ساتون، با حاشیه های پلیسه ای سالهاست که پذیرای استکان های کمرباریک و این سالها لیوان های یک بار مصرف پیرزن هستند. چرا همین رومیزی؟ این را از او که کنار دیوار چمباتمه نشسته و با گوشه ی چادر اشکهایش را پاک می کند، می پرسم، جواب سر راستی نمی دهد. اما نگاه حسرت بارش به این رومیزی یادآورم کند، که خاطرات او و یا بهتر بگویم همه ی خاطراتش با دیدنش در مقابل چشمانش رژه می روند. شاید جهازیه اش بوده. میدانم شصت سال پیش به خانه ی بخت رفته و بعد از بیست سال زندگی مشترک، جفتش را از دست داده و سی سال تمام تنهایی اش را هر شب جمعه در کنار مزار همسرش سر کرده است. میدانم در این سی سال روزی نشده و حتی یک وعده نشده که موقع اقامه نماز، قبل از ادای فریضه، برای همسرش وبه خاطر او و به نیت نماز های قضا شده او نماز نگذارد. هر چند که می گوید: شوهرش تارک الصلات نبوده و اهل نماز و نیازبوده است. شصت سال به عشق امام حسین(ع) سر همین کوچه چایی احسان کرده، جوانی اش را سپری نموده، همه ی عاشقان حسین(ع) در این محله او را میشناسند و به خاطر پاکی قلبش و نیت صادقانه اش، چایی ازبساط او نوشیدن را تبرک می دانند. چرا که اگر دیگران بخشی از آنچه دارند را احسان می کنند و یا … او همه ی داشته اش را که همین چند استکان چایی است، در راه امامش می بخشد و به این بخشیدن افتخار می کند و این احسان را نتیجه لطف حضرت حق بر خودش می داند كربلايي رخشنده خانم اکنون توان ایستادن سر بساط چایی را ندارد ولی چه باک که جوانانی داوطلبانه پیرزن را یاری می دهند. روح الله از تبریز آمده فقط برای روبراه کردن لوازم و ریختن چایی و سید علي دم به ساعت قوری ها را پر از آب می کند و سر کوچه می آورد و روی آتش می نهد. لیوانی بر میگیرم و کنار دیوار می ایستم، همه ی نیازهایم پیش چشمم صف می کشند. صدای یا حسین عزاداران بلند میشود. چه با شور و عشق و چه غمگینانه بر سینه می زنند و یا زنجیر بر پشت می کوبند. صف نیاز ها هنوز در مقابل چشمان به نم نشسته ام هستند. می نالم که: یا حسین(ع) منکه لایق نیستم اما به صداقت همین پیرزن، شفیع من در بارگاه الهی باش برای رفع نیاز ها و حاجاتم. و چایی را سر می کشم. انگار چنین چایی خوش طعمی تاکنون ننوشیده ام. حسابی می چسبد.
اینجا محله ربط است یکی از محلات قدیمی خوی، و این مکان خیابان اصلی اش. دسته های عزاداری راه افتاده اند. زنی چادر مشکی برسر به صف عزاداران زده است و در بین بچه های خردسال کلوچه محلی( ائردک) پخش می کند. همین امشب آنها را فقط برای نذری امام حسین(ع) پخته است. پسر جوانی سینی در میان مردم می چرخاند، شیر داغ آورده است. دختر خردسالی ظرفی سبزه و مقداری سیب و چند عدد شمع روشن توی یک سینی نهاده و راه افتاده است(خنچه علی اصغر) کودکی قنداقی را به دست نوحه خوان می دهند، شفا لازم دارد. یا حسین غریب … انگار همه درها و دیوارها هم به نوا در آمده اند. چه عاشقانه عزاداری می کنند. برمی گردم. درب چند منزل باز است و رفت و آمدی در جریان. سرک می کشم. دیگ ها بر سراجاق ها هستند و یعنی اینکه احسان است و اطعام. کسی بر درب، قابلمه بدست نایستاده است. متعجب می شوم. از یار و همکار و هم قلمم، سید علي نازنین، میرعبدالهی را می گویم. می پرسم: مگر احسان پخش نمی کنند، چرا کسی به انتظار بر درب خانه ها نه ایستاده؟ می گوید: اینجا هیچکس قابلمه بدست نمی شود. غذا را به درب منزل همه می برند. حیرتم فروکش نمی کند. سید علي ادامه می دهد: آنکه احسان می دهد. می خواهد گوشه ای از سخاوت امام حسین (ع) را به نمایش بگذارد. پس کرامت انسانها را باید حفظ کند. و آنکه به هر دلیلی احسان نمی کند و یا نمی تواند، باید عزت نفس امام حسین(ع) را به نمایش بگذارد.
موقع بازگشت سر راهم پسر بچه ای تقریبا ۶ ساله با ظرفی خرما جلوم سبز می شود: آقا بفرمایید. حبه ای بر می گیرم و قبول حقی می گویم و چشمان پسرک برق می اندازد و رد می شود. بی اختیار زمزمه می کنم و یا بهتر بگویم، می مویم که: یوم عاشورادی یا روز قیامت دور بو گون یا قیامت عرصه سیندن بیر علامت دور بوگون عالم باطینده ایندی کربلا قان آغلوری خنجر قاتل باخور مقتوله هر آن آغلوری و یادم می افتد که دیشب زمزمه می کردم: امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود فردا زخون عاشقان این دشت دریا می شود
چایی قند پهلو و همه عشق پیرزن
همزمان با هفته نیروی انتظامی، اولین یادواره شهدای فراجا شهرستان خوی با حضور مسئولین استانی و شهرستانی، اعضای شورای اسلامی شهر و شهردار خوی برگزار شد.
رئیس، اعضای شورای اسلامی شهر و شهردار خوی به مناسبت هفته نیروی انتظامی پیام تبریک صادر نموده و این هفته را گرامی داشتند.
رضا موسی خانی معاون امور زیربنایی و ترافیک شهردار خوی گفت: همزمان با بازگشایی مدارس، عملیات آسفالتریزی در ۹ مدرسه خوی به پایان رسید تا دانشآموزان سال تحصیلی تازه را در محیطی ایمنتر آغاز کنند.
یادش بخیر از وقتی تاتی تاتی راه رفتن را آموختم تا زمانیکه قدم به مدرسه بگذارم شب های چله و دیدارهای نوروزی چشم به در می دوختم که آقا مصطفی شاگرد پدرم به دیدارمان بیاید...